بوستان سخن سرایان

ساخت وبلاگ
برگ برگ این خزان احوال ماست           عمر می ریزد ز ما مانند برگ ما درختان خوشی، نازک خیال           غافل از احوال خود حتی ز مرگ همچو طفلان در پی بازیچه ایم             در خیال خویش بر اسبی سوار نی سواریم و تازان می رویم         غافلیم  از رفتن این روگار آه این دنیا حبابی بیش نیست             عمر ما دار دارد شتابی همچو باد رنگ و نقش این  جهان پوشالی است   بهر آن دنیا ببند ای دوست زاد بسته دل اندر سرای عاریت            دائما در حرص جاه بیشتر  نقش بازی می کنیم و سرخوشیم         در جهالت می رود عمری هدر می دهد هشدار بر ما این خزان   برگ عمرت ریخت آخر خوش خیال ای  که در خواب خوشی بیدار شو بار دیگ بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : برگ,خزان, نویسنده : poatreyo بازدید : 17 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:10

بتاب ای نور روشن سوی دنیا که تاریکی گرفته سخت هر جا تو که نوری مثال مصطفایی تو که تفسرِ یاسین و ضحایی به هر سو می زند مظلوم فریاد فلسطین و یمن ، شامات و بغداد بتاب آقا که ظلمت کرده بیداد بکن آقا عدالت را تو بنیاد ز نو برپا بکن عدل علی را بیا ای چلچراغ نور زهرا بیا تا ریشه کن گردد سعودی بسوزد ریشه ظلم یهودی بقیع و شهر پیغمبر بگیریم براشان مرقدی از زر بگیریم بیا ای منجیِ نورِ هدایت که پیچد در جهان بانگِ رسایت  علی قانعی بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : منجی,نور,هدایت, نویسنده : poatreyo بازدید : 19 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:10

آخرین فصل از رُمان رُخ می نمود برگهای   آخر  پاییز  بود باد دی در پشت در هوهو کُنان باز باید در به روی او گشود باغ در سرما بخوابد بهتر است سایه بهمن نبیند بهتر است برف آید تا لحاف او شود خواب در آغوش گیرد بهتر است باغبان هر روز تا فصل بهار آید آنجا منتظر امّیدوار با درخت خُفته می گوید حرف ها حرف هایی از گذشت روزگار : شصت پاییز و بهاران بگذشت هَم گه به شادی ها گذشت و گه به غَم رفت این عمرم شتابان همچو باد آه ای عمرم بیا از من مَرَم !.. علی قانعی بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : آخرین,فصل,رُمان, نویسنده : poatreyo بازدید : 20 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:10

لحظه ای برخیز ای خُفته درخت لحظه ای با من بگو ، بشنو سخن من ز راه دوراینجا آمدم هر کجا رفتم ندیدم خوش چمن صد نوا در لب فروخشکید آه ! هرکجا رفتم اسیر برف بود زمهریر و سایه های سرد دی خالی از بابونه و شَنگَرف بود باد دی هر گوشه را سَرمی کشید در لباس برف پنهان گشته باغ لاله های باغ را پیدا کنید جای بلبل آمده در باغ ، زاغ لحظه ای برخیز آخر گوش کن لحظه ای برخیز و بنگر دشت را من به یاد تو به اینجا آمدم  این چنین آسوده خوابیدن چرا ؟ من غریبم در زمستان آمدم بلبلم در انتظار لاله ام همچو ققنوسم در آتش بهر او لحظه ای برخیز و بشنو ناله ام علی قانعی  بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : لحظه,برخیز, نویسنده : poatreyo بازدید : 25 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:10

به آسانی نشد ایران ، رها از زخم خنجرها هزاران خون دل خوردند و شد نابود اژدرها هزاران مرد شبدیده ، ز زخم مار رنجیده زجان خویش بگذشتند و شد آرام بسترها خیالی خام می کردن ، تهی مغزان دیوانه که ایران بهرشان باغی و برگیرند ساغرها چه غارتها ، چه ویرانی ، چه رسوا و چه پنهانی بریدیم آخر آن دستی که آمد سوی آن بَر ها دمادم حرفشان این است : می آییم می آییم ولی در اصل می ترسند از این ایمان و باورها همیشه یادتان باشد ،که ما صاحب زمان داریم که با او سر رسد آخر ، بساط ظلم و چنبرها خدا با ماست می داند که ما از ظلم بیزاریم همیشه یادتان باشد که ما داریم صفدرها همیشه یادتان باشد که ما ققنوس دورانیم  اگر یک شعله بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : ایران,ققنوس,دوران, نویسنده : poatreyo بازدید : 21 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:10

مدینه مخفیانه سوگوارست ملائک ،  عرش اعلا داغدارست تمامِ آسمان شب پر از ابر سکوتی سرد و مبهم برقرارست چرا این بغض ها نشکسته امشب چرا شیون نمی رانند از لب مگر این نیست : آنها سوگوارند چه سوگ بی صدایی ! آه ! یا رب مگر او دختر پیغمرت نیست؟ دلیل سوگ مظلومانه اش چیست ؟ مگر او پشت در از پا نیافتاد ؟ چرا اینگونه ؟ آخر این چه سوگیست ؟ مگر او را خدا کوثر ننامید ؟ محمد بر وجود او نبالید ؟ چرا مانند شمع آرام سوزند ؟ نباید در فراغ یار نالید ؟ علی آرام سوزد ، عاشقانه ز قلبش می کشد آتش زبانه خدایا مرهمی بر زخم او نِه . چرا اینگونه در شب مخفیانه ؟؟ علی قانعی بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : سوگ,مخفیانه, نویسنده : poatreyo بازدید : 17 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:10

میم یعنی مهربانی باوفا ماه تابانی میان قلب ها انس و الفت راه و رسم نیک او جلوه ای از مربانی خدا کی برد از خاطراتش او یاد تو قلب او گشته ز اول وقف ما مادری نیکو سرشت و مهربان می کند دائم برای ما دعا دائما گوید :خدایا دورکن از سر فرزند من شر و بلا نیک گردان روزگارش ای جلیل شاد باشد ، از غم و ماتم جدا . بهتر از فردوس قلب پاک تو دوستت دارم عزیز بی ریا ای خدا این مهربان از ما مگیر قلب پاکش را  ز غم بنما رها مادرم باشی همیشه جاودان می کنم تقدیم تو این شعر را  علی قانعی بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : تقدیم,مادر, نویسنده : poatreyo بازدید : 24 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:10

یک لمحه نظر کن به من ای شاه کریمان ای شاه نجف ، اسوه اخلاص و ایمان ای اسوه انصاف و عدالت و کرامت یک عمر به دوشت همه شب شام یتیمان مسکین و یتیمان همه را دست گرفتی کِی رفت ز درگاه تو نادم و پشیمان افطار نکردی سه شبی را متوالی چون کوفت درت را به طلب ، سائل مهمان جز رحمت و رأفت ز تو نآید ، همه نیکی هر کس به امیدی ببرد دست به دامان دورم ز ضریحت ولی امّیدِ فراوان داریم و بدانیم نرانی تو کسی ، صاحب درمان یک لمحه بتابان به دلی زار ز نورت با نور تو شوریده دلی گشته به سامان ای کاش گشایم پر و بالی به حریمت ای رحمتِ تو جلوه از رحمتِ رحمان  بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : شاه,کریمان, نویسنده : poatreyo بازدید : 18 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:10

قطره قطره اشکهای آسمان می شود جاری ز چشم ابرها ابرهای غم زده ابرهای بیکران ابرهای قیر گون با دلی پاک و زلال ناصبور و دردمند بی قرار و بی مثال چشم های نم زده قطره قطره اشکهای آسمان می شود جاری ز چشم ابرها روی دشت و روی باغ روی گل بوسه باران می شود بوسه های ناب و پاک روی  سوسنها و نسرینهای باغ لاله های گونه داغ قطره قطره اشکهای آسمان می شود جاری ز چشم ابرها بازمی گیرد شتاب می چکد مست و خراب توی کوچه، روی شیشه ، روی بام لحظه ای آرام و رام لحظه ای هم بی قرار قطره قطره اشکهای آسمان می شود جاری ز چشم ابرها گاه این دیو سیاه می کند  افغان و آه می جهد از سینه اش پ بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : اشک آسمان,اشك آسمان,خون اشک آسمان,باران اشک آسمان,مستند خون اشک آسمان,یک آسمان اشک شوق,اشک های آسمان, نویسنده : poatreyo بازدید : 11 تاريخ : شنبه 27 شهريور 1395 ساعت: 14:31

لاابالی چه کند دفتر دانایی را طاقت وعظ نباشد سر سودایی را آب را قول تو با آتش اگر جمع کند نتواند که کند عشق و شکیبایی را دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را همه دانند که من سبزه خط دارم دوست نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را من همان روز دل و صبر به یغما دادم که مقید شدم آن دلبر یغمایی را سرو بگذار که قدی و قیامی دارد گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را گر برانی نرود ور برود باز آید ناگزیر است مگس دکه حلوایی را بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس ح بوستان سخن سرایان...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان سخن سرایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poatreyo بازدید : 16 تاريخ : شنبه 27 شهريور 1395 ساعت: 14:31